چگونه بازیگر شدند؟
(شهاب حسینی)
گردآورنده:مهرداد میخبر
منبع:www.bartarinha.ir-ویکیپدیا-نقد فارسی.نامه نیوز.شیرگاه نیوز
چندیست که برای علاقه مندان به بازیگری سلسله مقالات(چگونه بازیگر شدند )را در این سایت قرارداده ام... امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
نام کاملش(سید شهاب الدین حسینی تنکابنی)است و درسال ۱۳۵۲ در تهران متولد شده. او اولین فرزند خانوادهاش است و یک برادر و دو خواهر دیگرهم دارد. تحصیلات دانشگاهی او دررشته روانشناسیدانشگاه تهران بود که آن را به قصد مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. شهاب در سال ۱۳۷۴ ازدواج کرد، فرزند اولشان به نام محمدامین در زمستان ۱۳۸۲ و فرزند دومشان به نام امیرعلی در تابستان ۱۳۹۰ به دنیا آمدند. او کار خود را با تئاتر دانشجویی و سپس گویندگی در رادیو آغاز کرد و سپس در برنامهای به نام اکسیژن در تلویزیون ظاهر شد.
حسینی در چند برنامه دیگر هم مانند برپا برپا، به رنگ صبح، و سایه روشن به عنوان مجری حضورداشت و با سریال پس از باران پا به عرصه بازیگری گذاشت. او سالهای بعد هم به کار بازیگری و هم اجرا پرداخت. وی بخاطر بازی در فیلمهای سینمایی واکنش پنجم، شمعی در باد و محیا مورد توجه قرار گرفت. حسینی درسال ۱۳۸۶ برای فیلم محیا از جشنواره بینالمللی فیلم فجر، موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، و در سال ۱۳۸۷ در جشنواره بینالمللی فیلم فجر برای فیلم سوپر استار سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. همچنین وی به خاطر فیلمهای پرسه در مه به کارگردانی بهرام توکلی و درباره الی به کارگردانی اصغر فرهادی بازیگر مرد برگزیده چهاردهمین جشن بزرگ سینمای ایران نیز بود. جدایی نادر از سیمین از دیگر آآثار مورد توجه اخیر او در عرصه بازیگری است.
چند سال قبل حسینی به همراه چندی از دوستانش و همچنین برادرش سید مهدی حسینی، گروه موسیقی هفت را تاسیس کردند. تا کنون چهار مجموعه آهنگ از این گروه منتشر شدهاست که شهاب حسینی در آلبوم یک و دو)به دکلمه پرداخته و درآلبوم سه و چهار خوانندگی کردهاست.
شهاب حسینی کارش را از یک گروه تئاتر دانشجویی شروع کرد. گروهی که به مدت يك سال همراه با هم به اجرای برنامه میپرداختند. شهاب حسینی از طریق دوستانش در این گروه، با دو نفر آشنا شد: کامران ملکمطیعی و نادر سلیمانی. ملکمطیعی او را برای گویندگی در رادیو معرفی کرد و نادر سلیمانی هم او را به یک گروه تئاتر دعوت کرد که با سفر به شهرهای مختلف از جمله کیش و اراک، به اجرای برنامههای شاد میپرداخت. برنامههایی مثل مسابقه خوانندگی و... آشنایی با نادر سلیمانی و کار با این تیم که یوسف صیادی، نصرا... رادش و رضا شفیعیجم از اعضای آن بودند، زمینهای شد که او برای برنامه اکسیژن تست مجریگری بدهد. شهاب حسینی که به قول خودش چندان هم مناسب کارهای طنز نبوده و بیشتر «شو من» گروه بوده، از خودش استعداد و توانایی نشان میدهد و در تست مجریگری قبول میشود. اجرای موفق برنامه اکسیژن هم زمینهای میشود برای کارهای دیگر حسینی مانند «پلیس جوان» که او را به جایگاه امروزی میرساند.
...واما داستان بازي شهاب در سریال پلیس جوان در نوع خود قابل توجه است.قصه را از زبان سيروس مقدم کارگردان کارهایی نظير اغما، پايتخت و بچه هاي نسبتا بد،بخوانید:
ماجرا از اين قرار بود که براي کارگرداني پليس جوان به دنبال يک بازيگر خوش چهره مي گشتم اما با تست گرفتن از چند بازيگر جوان موفق نشدم به فرد ايده آل خود برسم. روزي در يک دفتر سينمايي متوجه جوان خوش چهره اي شدم که روي صندلي نشسته و منتظر ديدن يکي از دوستانش است. با پرس وجو از همکاران متوجه شدم که او شهاب حسيني يکي از مجريان کم تجربه تلويزيون است که تا کنون سابقه بازي در سريال يا فيلم هاي سينمايي را نداشته است. در مورد او با تهيه کننده کار صحبت کردم اما تهيه کننده قبول نکرد. چرا که معتقد بود شهاب شبيه برادر شهيد اوست و واقعا تحمل نداشت که چهره برادر خود را 7 الي 8 ماه هر روز روبروي خودش ببيند. من هم به او حق ميدادم اما واقعا کارمان داشت عقب مي افتاد. تا اين که قرار شد يک روز يواشکي بدون حضور تهيه کننده مريلا زارعي را براي نقش مقابل او بياوريم و تست بگيريم.شهاب بي نظير بود. واقعا حيف مي شد اگر از او استفاده نمي کرديم. در نهايت تهيه کننده را راضي کرديم و نمنونه کار را براي صداوسيما فرستاديم. آنها تاييد کردند تا بازيگر اصلي اين فيلم جواني باشد که امروز به سوپر استار بي بديل سينما و تلويزيون نبديل شده است.
جالب است بدانید که شهاب حسینی برای موفقیت در عرصه سینما بازیگر سخت کوشی بوده است. او برای بازی در فیلم «جدایی نادر از سیمین» و برای درست درآمدن نقشی که به او ایفا شده چند ماهی به بازار کفاشها رفته تا نقش کفاش فیلم را به خوبی ایفا کند. او همچنین چندین بار مستند «زیر صفر» درباره مشکلات کارگران را دیده. این مستند که شامل تصاویری از فعالیتهای کفاشان و مصاحبههایی شامل گلایهها و شکایتهای آنان از وضع جاری است گویا کمک خوبی برای شهاب حسینی برای رسیدن دقیق به شخصیت مورد نظرش در فیلم «جدایی نادر از سیمین» بوده است. البته همانطور که گفته شد اگرچه شهاب حسینی برای رسیدن به نقش مورد نظرش در فیلم «جدایی نادر از سیمین» چند ماهی را با کفاشها گذرانده است. اما از این مستند نیز در جهت اطلاع کامل از جزئیات رفتار و حرکات دست و صورت و نوع کار کردن بروی کفش و نوع حرف زند و موارد دیگر بهره برده است.
همه چیز از زبان خودش
شاید بهتر باشد همه چیز را از زبان خودش هم بشنویم.شاید لطفش بیشتر باشد:
من كارم را از تلويزيون شروع كردم و اولين پلههاي ترقي را در آنجا پيمودم و به نوعي به آن دوره از كارم مديونم. دورهاي كه از تئاترهاي دانشجويي شروع شد. مدتي بعد بازي در نمايشنامههاي راديويي و گويندگي به آن اضافه شد. ما با اغلب بچههاي بازيگري كه كار طنز ميكنند، مثل نادر سليماني، نصرالله رادش، يوسف صيادي، يوسف تيموري و رضا شفيعيجم، تيمي داشتيم كه به شهرهاي مختلف ميرفتيم و برنامههاي شاد اجرا ميكرديم. من آيتم روي صحنه بازي كردم و فهميدم كه كارم طنز نيست و در اين زمينه به شدت بياستعداد هستم. شايد در زندگي عادي خلاقيت خنداندن ديگران را داشته باشم ولي در بازي اينطور نيستم. زيبايي طنز اين است كه از يك عمق و ژرفا بيرون ميآيد. به اين ترتيب بچهها كار طنز را ادامه دادند و من شومن بودم؛ سلام و عرض ادب و... سال 75 ،76 در فرهنگسراي شفق،كيش و اراك. اوايل كار كمي تپق ميزدم. بعد به تدريج با تماشاگر ارتباط برقرار كردم و توانستم ادامه دهم.
نكته مهم: شايد در زندگي عادي خلاقيت خنداندن ديگران را داشته باشم ولي در بازي اينطور نيستم. زيبايي طنز اين است كه از يك عمق و ژرفا بيرون ميآيد.
نادر سليماني مرابه تلويزيون برد
اينها همه پله بود. آن زمان من تئاتر دانشجويي كار ميكردم، يكي از بچههايي كه در آن تئاتر كار ميكرد دستيار آقاي فردرو شد. ايشان ميخواستند مجموعههايي به نام «جمعهها با شبكه 2» تهيه كنند. آن دوست ما موظف شد براي آيتم در طنز بازيگر انتخاب كند، بديهي بود كه اول سراغ ما بيايد چون يك سال بود كه با هم تئاتر كار ميكرديم. آنجا بود كه من با 2 نفر آشنا شدم؛ كامران ملكمطيعي و نادر سليماني. از طريق كامران براي گويندگي در راديو دعوت شدم و از طريق نادر به آن تيم رفتم. در آن برنامهها بين مردم مسابقه اجرا ميكرديم، مثل مسابقه خوانندگي و... خلاصه جوي شاد ايجاد ميكرديم و هرقدر انسان از كاري كه ميكند انرژي مثبت كسب كند اعتماد به نفسش براي ادامه كار بيشتر ميشود. در همين ايام يكي از دوستانم به من گفت: «آقاي رسول برنامهاي را براي شبكه 2 تهيه و توليد ميكند به اسم «اكسيژن» و براي انتخاب مجري آن تست ميگيرد.» بين 150 نفر در تست شركت كردم و لطف خدا كه همواره همراهم بوده انتخاب شدم. به اين ترتيب كار من در تلويزيون شروع شد. آن برنامه خيلي موفق بود. در آن زمان اميرحسين مدرس و كاميار اسماعيلي در برنامه «نيمرخ» اين راه را هموار كرده بودند و ما در برنامه اكسيژن يكسري موزيكهاي پاپ و رپ كار كرديم كه خيلي باعث جذابيت برنامه شد.
صرفا به خاطر خانم نيكول كيدمن
سينما يك هدف را دنبال ميكند. ما يك قصه تعريف ميكنيم كه در آن يكسري آدم وجود دارند. اين آدمها ميتوانند هر كدام از ما باشند. در داستاني كه اين افراد شكل ميدهند يك حرفي نهفته است كه تماشاگر، آخر ماجرا بايد آن را درك كند. خيلي از فيلمها بودهاند كه در انسانها دگرگونيهاي عميق ايجاد كردند مثل فيلم «ديگران». وقتي من اين فيلم را در «سينما فرهنگ» ديدم نميدانستم كه مردهام يا زندهام. روحام يا جسمام. اين فيلم را صرفا به خاطر خانم نيكول كيدمن دوست ندارم هرچند كه ايشان بازي حرفهاي و محشري داشتند ولي درواقع عضو موثر يك تيم بوده است چون من همان قدر كه لحظات برجسته بازي خانم كيدمن را به خاطر سپردهام، لحظههايي از بازي آن مستخدم را هم به ياد ميآورم. موسيقي فيلم، تدوين، دكوپاژ، همه و همه بسيار موثر بودند. يك دانه سنگ شايد به خودي خود ارزشي نداشته باشد ولي وقتي دانههاي بيشتري در كنار هم قرار ميگيرند شكل يك تنديس يا يك فرم را ارائه ميدهند. بازيگر، آدم يك قصه است. در اين قصه مهم نيست كه من خوش بدرخشم يا نه. مهم اين است كه من آن قصه را باور كنم و كاري كنم كه تماشاگر هم آن را باور كند.
مقوله عشقبازي
وقتي يك نفر در كارش سختي ميكشد يعني نسبت لذت بردنش به سختي كشيدنش يك به 10 است. كاري كه ارائه ميدهد خيلي ارزشمند است. هيچ بازيگري نيست كه از كار خودش لذت نبرد. بازيگر هنگام بازي در وهله اول خودش از كار خودش لذت ميبرد. وقتي كات ميدهند ديگران به او ميگويند كه چه كرده است. به هر حال لحظهاي كه بازي صورت ميگيرد بازيگر لذت ميبرد و وقتي بازيگر احساس لذت ميكند سهم خودش را از كار ميگيرد. حالا موظف است اين لذت را به ديگران هم منتقل كند. البته منظورم اين نيست كه نگاههاي دلبرانه به تماشاگر بكند،گاهي اوقات وقتي نقش اقتضا ميكند تماشاگر بايد از من بدش بيايد. ما شخصيتهاي قصه هستيم و نميتوانيم كاري غير از اجراي قصه بكنيم.
تير خلاص آقاي رونالدينيو
همه بازيگران كار ميكنند كه بدرخشند ولي نتيجه كار بستگي دارد به نوع مانيفست و ديدگاهي كه در مورد كارشان دارند. بعضيها ميآيند و معتقدند همه شرايط جمع شده تا من بدرخشم و به چشم بيايم. اين يعني تير خلاص. اگر آقاي رونالدينيو به اين حس برسد كه همه توجهات روي من متمركز است بازي خوب خودش را ارائه ميدهد. به من شهاب حسيني بازيگر، چه ربطي دارد كه كارگردان از من كلوزآپ بگيرد يا اكستريم كلوزآپ يا لانگشات يا اكستريم لانگشات. من در آن لحظه شخصيت يك قصه هستم كه از زاويه چشم كارگردان نشان داده شدهام. اگر بازيگر خوبي باشم از زاويهاي ديگر هم مورد توجه تماشاگر قرار ميگيرم. وقتي شما وارد مقوله عشقبازي با كارتان ميشويد به ماجراهاي ديگر فكر نميكنيد. مجنون هيچ وقت فكر نميكرد مردم پشت سرش چه ميگويند چون عاشق بود. در جهان اينطوري به كارشان نگاه ميكنند. ديشب من فيلمي ديدم به اسم (King) داستان آدمي بود كه ميتوانست زندگي خودش را كنترل كند. اين فيلم كمدي بود ولي دقايقي شما بغض ميكردي و اشك ميريختي. اين فقط حاصل عشق كردن با كار است. من وقتي تماشاگر از كارم راضي است لذت ميبرم ولي هيچ وقت كاري كه انجام دادم به نظر خودم آرماني و ايدهآل نيست. هميشه به نظرم ميتوان بهتر بود.
نميتوانم بگويم خداحافظ تلويزيون و مخاطبان تلويزيون!
يكي از بدترين حرفهايي كه 2 نفر بعد از يك زمان طولاني به هم ميزنند اين است كه فلاني تو اصلا تغيير نكردي. فضاي آن برنامه ميطلبيد كه اجراي من انرژيك و شاداب باشد. من سال 74 ازدواج كردم و از همان ابتدا با مسئوليتهاي زندگي خانوادگي وارد اين حرفه شدم. كساني كه اين مسئوليت را دارند ميدانند چقدر دغدغههاي خاص خودش را دارد ولي آن برنامه ايجاب ميكرد كه اين اتفاقها بيفتد. بنابراين من يك دورهاي از كارم را به تلويزيون و جوابي كه مردم و مخاطبين به من دادهاند مديون هستم و حالا كه در سينما هستم نميتوانم بگويم خداحافظ تلويزيون و مخاطبان تلويزيون! چون اگر اين كار را بكنم احساس ميكنم تمام استقبال و جواب مثبتي كه گرفتهام را تبديل به پلكان كردهام و از آنها رد شدهام و بالا رفتهام. اينطور نيست.
همه ما در اين جامعه مثل خانواده هستيم. همه هم از شرايط يكساني برخورداريم و مشكلات و نقاط قوتمان چنين است. اگر نانواي محلي شما نان خوبي به دست شما بدهد ارزش دارد. بازيگر اگر بازي خوب ارائه دهد ارزشمند است، شما اگر نشريه خوبي داشته باشيد، ارزش داريد. وقتي شما به عنوان مجري كار ميكنيد ناچاريد كه گويشها را تقويت كنيد، اين موضوع براي بازيگر يك نقطه مثبت است. بازيگراني هستند كه تا وقتي دهان باز نكردهاند نميتوانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم ولي وقتي با گويش خودش مينوازد و خوشآهنگ حرف ميزند، انسان را جذب ميكند. من اگر در كار اجرا نميرفتم به اين گويش نميرسيدم.
شهاب و همسرش
داستان آشنایی شهاب حسینی و همسرش هم بسیار بامزه است.بهتر است این یکی را هم از زبان خودش بشنویم:
«۲۲ساله بودم که با بچههای تئاتر دانشگاه تهران کار میکردم؛ جوانی سرگشته از طبقه متوسط جامعه که به امکانات تفریحی متمولانه دسترسی نداشت. تا قبل از اینکه همسرم را ببینم، قصد ازدواج نداشتم تا اینکه روزگار ما را در برابر هم قرار داد. به او پیشنهاد آشنایی دادم اما همسرم هیچ اعتقادی به اینگونه دوستیها و آشناییها نداشت و گفت: اگر کسی واقعا عاشق است و تمایل قلبی برای رسیدن به دختر مورد علاقهاش دارد، باید در این راه صادقانه گام بردارد و بنابراین موضوع را با خانوادهام در میان گذاشتم و مصمم به ازدواج شدم. دیگر تکه دوم زندگیام را پیدا کرده بودم. بعد از صحبتهای اولیه و رسم و رسومی که در این رهگذر طی میشود، بعد از ۴-۳ ماه نامزدی، عقد کردیم اما شرایط برگزاری جشن عروسی را نداشتم، از طرفی مایل بودم استقلال در زندگی را با برگزاری جشن توسط خودم آغاز کنم؛ به همین دلیل ۳ سال طول کشید تا ما به جشن عروسی برسیم. ما هم مثل زن و شوهرهای دیگر در مواردی توافق نداشتیم؛ در گذرگاههایی به بنبست برخوردیم و در جاهایی به «مو» میرسیدیم اما در انتهای هر ماجرا وقتی میایستادیم و به همدیگر نگاه میکردیم، احساس میکردیم واقعا یکدیگر را دوست داریم.» امروز «شهاب حسینی» یا همان «حجت» فیلم اصغر فرهادی، صاحب ۲ پسر به نامهای «محمد امین» و «امیر علی» است و در کنار همسرش، در کافهای که در لواسان در اطراف تهران افتتاح کردهاند، زندگی آرام و لذتبخشی دارند.
پایان